دعا به درگاه الهی **

مقدمه

 خداوند بهتر از هر کسی از خیر و صلاح بنده اش آگاه است بنابراین باید همه ی امور دنیا و آخرت خود را به او بسپاریم.....

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خداوندا اگر گفتم چنان کن
دعا کردم که وضع ام را فلان کن
تمنای مرا نادیده انگار
صلاحت هر چه دیدی پس همان کن
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسط
نسخه چاپی شعر
دعا به درگاه الهی
خداوندا به نامت لب گشایم
که خواهم از تو حاجت در دعایم
مداوم نام و یادت چاره ساز است
که ذکرت خود جواب هر نیاز است
به هر جا , هر زمان با نام الله
کنم آغاز کار و صحبت و راه
در اینجا هم که از فضل تو جویم
درآغاز دعا نام تو گویم
خداوندا تو رب بنده هایی
لذا دانای مایحتاج مایی
از این رو در دو عالم یا الهی
مقدر کن تو بر ما هر چه خواهی
به دنیا هرچه می خواهی عطا بخش
به عقبی هم گناه و جرم ما بخش
ببر از بین ما هر درد و غم را
فنا کن ظلمت و فقر و ستم را
اگر بر ما نشان از بندگی نیست
تو را هم پیشه جز بخشندگی نیست
لذا هرگونه رحمت سهم ما کن
به ما از بهترین هایت عطا کن
که در دنیا به جز رحمت نبینیم
به عقبی هم به جز جنت نبینیم
ببخش این انتظارم از تو کم بود
که از دریای رحمت مثل نم بود
لذا بر ما چنان فرما عنایت
که خود دانی، به وسعت بی نهایت......
آمین یا رب العالمین
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
‌عجب ما مردمان بی حواسیم
که در پایین ترین سطح کلاسیم
کثیری غافل از حکم خدایند
رها از قید دین و در فنایند
جمیع غافلان را پس رها کن
نظر بر مومنین با خدا کن
همین یک عده ای هم از خلایق
که خوانند از قضا اسماء خالق ،
در اینجا هم هدف احقاق حق نیست
دعا ها را ببین در مغز شان چیست؟
بخوانم بنده خالق را به زاری
که بخشد بنده را چندین سواری
یکی از بهر خود آن یک به همسر
یکی بهر پسر آن یک به دختر
بخواهم خانه ای ، زیبا ترین کاخ
که با عکسش به اینستا شوم شاخ
بخواهم باغ زیبایی به جایی
که در آن جا کنم عشق و صفایی
بخواهم یار زیبایی خوش اندام
که با لذت فقط گیرم از او کام
بخواهم از خدا توفیق طاعت
که با آن هم شوم داخل به جنت
که آنجا هم کنم در رود رضوان
شنا هر روز و شب با حور و غلمان
بگیرم از یکی جام شرابی
از آن یک هم بگیرم بوس نابی
ولی اینها که من گفتم دعا نیست
در این مجموعه یادی از خدا نیست
اگر او ذکر ( ادعونی ) به ما گفت
چه کس اینگونه اذکار خدا گفت؟
بفرمود او بخواه از من خودم را
نه پول و مال و زرق و برق دنیا
ولی ما غافل از ذکر خدائیم
که تنها در پی نان و نوائیم
که حاجاتم اگر حتی بهشت است
به دیدم این تمنا پوچ و زشت است
که در درگاه حق جز او سزاوار
نباشد تا نماید بنده اظهار
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
بر لوح دلم یکی سه تا جمله نوشت:
جز یاد و اطاعت از خدا بین همه زشت
دنیا که نه شایسته ی دل بستن توست
غافل نکند تو را تمنای بهشت
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

پی نوشت

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خداوندا مددکارم تو هستی
پناه و مونس و یارم تو هستی
به کاری از کسی یاری نخواهم
که یاور بهر هر کارم تو هستی
☆☆☆☆☆ ☆☆☆☆☆☆☆☆☆

زمانی که به دستور نمرود آتش عظیمی افروخته شد و  حضرت ابراهیم را در داخل منجنیق  قرار دادند جبرئیل در آن وقت بر ابراهیم نازل شد و گفت؛ 

ای ابراهیم! آیا حاجت و درخواستی داری تا من برآورده سازم؟

ابراهیم جواب داد؛ 
«به تو احتیاجی ندارم، خدا کافی و کفیل من است»

جبرئیل گفت؛ پس از خدا بخواه تا نجاتت دهد.

حضرت ابراهیم گفت؛ «همین که او مرا در این حال می بیند کافی است.»

و اینگونه بود که به امر خداوند قادر متعال آتش بر حضرت ابراهیم علیه السلام سرد شد

پس تو ای بنده ی خدا!
خداوند را آنگونه که سزاوار است بندگی کن و یقین داشته باش که برای رفع احتیاجات و نیاز هایت حتی به دعا هم نیاز نداری.....

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خدایم بی نهایت مهربان است
یقین دریای فضلش بیکران است
عنایات الهی حد ندارد
زبان از وصف لطفش ناتوان است
☆☆☆☆☆ ☆☆☆☆☆☆☆☆☆

همه ی ما قطعا در زندگی بارها نشانه هایی از عنایات الهی را در زندگی شاهد بوده ایم

بنده هم در طول زندگی موارد متعددی از عنایات خداوندی را شاهد و ناظر بوده ام

برای نمونه:

در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت که پسر دومم تازه به ‌دنیا آمده بود مادر خانمم به منزل ما آمده و کارهای خانه را انجام می‌داد

حین انجام کارها به من گفت:
حسین آقا این شلنگ را می‌خواهم به شیر وصل کنم شیر داخل شلنگ نمی‌رود لطفا این کار را انجام دهید....

  شلنگ را گرفتم دیدم بله شلنگ حالت خشکی دارد گفتم روی گاز گرمش می‌کنم تا نرم شود و این کار را انجام می دهم

رفتم آشپزخانه تا شلنگ را روی گاز گرم کنم اجاق وسطی گاز روشن بود و قابلمه ای روی آن قرار داشت
خواستم روی شعله ی گاز شلنگ را گرم کنم دیدم شعله خیلی کم است و این کار مقدور نیست گفتم شعله ی کناری را روشن می کنم

دنبال کبریت گشتم کبریت پیدا نکردم گفتم  با این شعله ی وسط آتشی روشن کرده و شعله بغلی را با آن روشن می کنم

دنبال کاغذ گشتم دیدم یک تکه کاغذ روی کابینت افتاده ، کاغذ را برداشتم یک تکه اش را بریدم و آوردم گرفتم روی آتش گاز روشن شد آوردم این طرف که شعله ی بغلی را روشن کنم تا آمدم شیر گاز را باز کنم کاغذ خاموش شد

دوباره کاغذ را بردم روی آتش گرفتم روشن شد گرفتم این طرف خاموش شد

باز گرفتم روشن شد شعله عجیبی می‌داد اما همین که گرفتم این طرف که  شعله ی بغلی را روشن کنم باز هم خاموش شد

کاغذی که دستم بود را انداختم رفتم یک تکه دیگری از آن کاغذ را بردارم این دفعه روی کاغذ برگشت دیدم ای داد و بیداد....

آیت‌الکرسی است

خیلی ناراحت شدم و با خود گفتم ای وای قرآن را آتش زدم

خم شدم و تکه کاغذی را که سوزانده بودم از کف آشپزخانه  برداشتم نگاه کردم دیدم فقط گوشه ی سفید کاغذ سوخته و خدا شاهد است که حتی یک اعراب از این قرآن نسوخته بود

آن روز خداوند خواست به من نشان دهد که اگر می‌گویند حضرت ابراهیم را در آتش انداختند اما نسوخت این کار برای خدایت سخت نبود

بله وقتی به خواست خدا یک کاغذ روی آتش نمی‌سوزد قطعا حضرت ابراهیم هم در آتش نمرود نمی‌سوزد.....

به خدا توکل کنید و یقین داشته باشید که او بهترین یار و یاور بندگان است

خداوند حافظ و نگهدار تان باشد

ان شاءالله

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خدایا من گدا اما تو شاهی
خودت هم بر دل و حالم گواهی
نیازم را بیان لازم نباشد
عطا فرما خودت پس هر چه خواهی
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در صورت تمایل شما می توانید  در ارتباط با موضوعات قناعت و توکل و مناعت طبع و رضا به رضای الهی اشعاری را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
بر روح گذشتگان صلاتی بفرست
در هر شب جمعه ای براتی بفرست
بر روح عزیز شان بخوان سوره ی حمد
بر شادی آنها صلواتی بفرست
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
در صورت تمایل با مراجعه به صفحه ی زیر چند رباعی صلوات را مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

اگر برای ابیات فوق اجر و پاداشی باشد آن را به روح پاک عارف روشن ضمیر حضرت آیت الله بهجت رحمت الله علیه تقدیم می کنم

جهت شادی روح آن عارف کامل صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد

و عجل فرجهم

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خدایا هر دلی از غم رها کن
تمام مردمان حاجت روا کن
عطایی خوشتر از حال رضا نیست
به هر کس این خوشی را هم عطا کن
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆


زمانی یکی از شاگردان مرحوم آیت الله بهجت از ایشان حکایتی به این مضمون  نقل می کرد که:

《 روزی حضرت آیت الله بهجت به ما فرمود:
چه خوب بود همین قدر که بچه به مادرش ایمان دارد ما هم به خداوند ایمان داشتیم 
بچه هرگز سر سفره از خود نمی پرسد که آیا مادرم برای من هم غذا خواهد کشید یانه 
او با اطمینان می داند که مادر به او هم غذا خواهد داد...
 ای کاش ما هم همین قدر به رزاق بودن خدا ایمان داشتیم》

بچه ی خردسالی که پدر و مادرش را در کنار خود می بیند خیالش آسوده است
نه فکر ناهار و شام می کند
نه از چیزی هراسان می شود
او شاد شاد است
چون یاورانی مطمئن  را پشت سر خویش می بیند و چنین است که خیالش راحت راحت است...

حال برای انسانی که قدرتی مافوق تصور را حامی خود بداند و خود را در پناه خداوند قادر متعال و تحت کنترل او ببیند آیا  در دل یک چنین شخصی جایی  برای دلواپسی و نگرانی وجود خواهد داشت؟

رابطه ی با خدا کلید خوشبختی انسان در دو جهان
و رمز موفقیت
و عامل آرامش دل
و موجب راحتی خیال است
کسی که دلش به یاد خدا 
 و چشمش  فقط به دست کرم  خداوند رحمان باشد قطعا آن قادر حکیم خودش زندگی او را مدیریت می کند و لذا در دل چنین انسانی هیچ ترس و تشویش و نگرانی راه نخواهد داشت.

پس دستت را به دست خداوند بسپار
 و با خیالی راحت همیشه خوش باش

پیشنهاد می کنم با مراجعه به صفحه ی 

 خدا رزاق است 

ابیات دیگری در ارتباط با موضوع را مطالعه فرمائید 

دیدگاه و پیام شما

از اینکه دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید، سپاسگزاریم.

نظر توسط محمد چاکرالحسینی

باسلام
اگر کسی اهل دل و براه باشد
این شعر قشنگ دوای ناب باشد

از زحمات شما قدر دانم وتوفیقات
شما رااز خالق زیبائیها خواهانم که
خدایم بی نهایت مهربان است