دنیا و دلبستگی های فانی انسان **
مقدمه
با نگاهی واقع بینانه به جهان هستی می توان این واقعیت را درک کرد که انسان برای مدت کوتاهی در این دنیا فرصت رشد و کمال دارد و توقف در دنیا و مشغول شدن به ظواهر آن و دل بستن به هر آنچه که متعلق به دنیاست قطعا اشتباه است
بنابر ابن سزاوار است که آدمی به دنیا فقط بعنوان پلی برای رسیدن به کمال و تقرب توجه داشته باشد و از توقف بر روی این پل پرهیز نماید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسطحسین مفیدی فر
نسخه چاپی شعر
هر چه كه باشد به جهان، در نهاد
جلوه ای از یک زن عفریته باد
چونکه بر او قصد تعامل کنی
هر چه که اظهار تمایل کنی،
از تو و امیال تو دوری کند
منع ملاقات حضوری کند
گر بدهی هر چه که داری به او
تا که ببینی بدن و زلف و رو،
تازه بفهمی تو پس از یک نشست
وه چه کلاهی به سرت رفته است !!
گر تو شوی طالب مال و مقام
یا پی شهوت بروی روز و شام،
گر چه به دل خوش بدرخشیده اند
روز وصال آن همه یابی چرند
هر که پی شهرت و شهوت رود
يا كه پي قدرت و ثروت رود
کی شود از وصل یکی برقرار؟
کی شده اینها به جهان ماندگار ؟
پس تو در این ورطه وفایی مجو
كُشته هزاران نفر اين آرزو
اي كه دو روزي به رياست رسي
از همه جز خود نشناسي كسي؛
آنچه به دست آوري از پُست و مال
بوده امانت دو سه روزی به حال
حفظ امانت به جهان مشكل است
گر چه كه مهرش به يقين بر دل است
چون به نهايت كه توانگر شوي
در صف شاهان مظفر شوي
عاقبت كارِ سلاطين نگر
بلكه كند عبرت از ايشان اثر
چون به جهان کودک نو رسته ای
دل به همین بازی خود بسته ای
گشته دل از قافله ی حق جدا
مانده در این راه پُر از اژدها
حرص و طمع در طلب مال و جاه
کرده اسیر ت به خطا یا گناه
در پي قدرت شده دل بي قرار
شهوت ازآن سو دهدت هي فشار
در همه حالت بشر بينوا
فكر همه بوده به غير از خدا
گر چه تويي غافل از او هر زمان
او همه جا با تو بیاید نهان
دل به جز از لطف خدا خوش مکن
از غمِ نان خاطره ناخوش مکن
هر كه دلش را به خدا داده است
سختيِ دنيا بَرِ او ساده است
قدر خودت را به درستی بدان
نام خدا را به بزرگی بخوان
چشم امید از رخ او بر نَتاب
گر چه به ظاهر ندهد او جواب
پس طمع از قدرت و ثروت بگير
میل دل از شُهرت و شَهوت بگير
در همه جا رسم وفا پیشه کن
از خطر حادثه اندیشه کن
در لحظاتی که تو از این جهان
سوي خدا ميروي از پای جان
یاد هدف یاد حقیقت نما
رو به گذرگاه و طریقت نما
پس نكند دل به جهان خو كند
روي جهان جان تو جادو كند
چونكه به دنيا شدهاي در سفر
فكر اقامت بده از سر به در
اين دو سه روزی كه به دنیا گذشت
سوی كسی عمر و زمان برنگشت
غفلت از اين عمرِ گران نارواست
دادن آن خاطر فاني خطاست
عمر بشر جمله بُوَد عین خواب،
می گذرد مِثلِ شبی با شتاب
فرصت بيداري ما امشب است
غفلت دل موجب رنج و تب است
كي بشر عاقل و جوياي سود
دل به همين خواب خوشش خوش نمود؟
لذّتِ دنيا هدفي كم بهاست
سود فراوان پس از این خوابِ ماست
اين دو سه روزي كه به دنيا خوشي
بيمه نما جان جهت ناخوشي
روح بشر تشنه ی آب بقاست
تشنگي ما عطشي پر بهاست
گر طلبي چشمه، رها كن سراب
سوي دگر كن نظري بهر آب
فطرت ما گفته پس از دشتِ پَست
چشمه ی پاكي به یقین بوده است
وهم و سراب تو که را کرده سير؟!
كي شده عاقل به سرابي اسير؟!
ماندن اينجا به نهايت خطاست
سوی هدف یکسره رفتن رواست
گر طلبي چشمه بيا يك قدم
پيش و فراسوی جهانِ عدم،
تا به قدمگاه سلامت رسي
کنده شوی از غم و دلواپسي
چونكه نهي پا به ديارِ سلام
خوش گذراني و بماني مُدام
كوي سلامت، به یقین جستن است
از هوس و شک و ریا رستن است
گر چه بُوَد ظاهر دنيا قشنگ
پيش نظر می گذرد چون فشنگ
شخص مسافر به درون قطار
مينگرد منظرهها در بهار
كي شود آن منظرهها در نظر
مانع آن كس كه بُوَد در سفر؟
آنكه جهان را پُل هجرت بديد
كي به شبی بر لب پل آرميد؟
كي به هدف ميرسد آن كس كه بست،
پاي خودش را به زمين و نشست؟
باغ جهان بهرِ پرستوي جان
راه گذر بوده نه داروي جان
خرم و خوش آنكه از اینجا گُسست
پر زده بر بام حقيقت نشست.
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
هر کس که اسیر و بند شهوت باشد
یا در پی پول و کسب ثروت باشد
یا طالب قدرت ؛ پی شهرت باشد
او بنده ی شیطان و به نخوت باشد
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دیدگاه و پیام شما