رویش گل و خار در گلستان هستی :

مقدمه

در گلستان هستی متاسفانه همه ی خطرات و آفات متوجه گلهای بستان است اما هرزه ها چه آسوده خاطر در هر طرف بدون مشکل می رویند
دقت کرده اید که در جهان چیزهای با ارزش مانند طلا و جواهرات کمیاب اند و چیزهای بی بها چون ریگ بیابان به وفور یافت می شوند؟
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسط
نسخه چاپی شعر
ای دریغا از چنین رسمی که باشد در جهان
هر گرانقدری بود کمیاب و محنت هم بر آن
مرغ خوشخوان با صدایی خوش بدیدم در قفس
وای از این ماتم که شد آفت به جان شیرین زبان
خوشتر از رخسار گل هرگز نمی روید به باغ
منتها پر پر کند بادی همان را در خزان
باغبان با اینکه گل کارد ولی هر هرزه ای
هر طرف روید خلاف طبع و میل باغبان
می رسد درد و خطر بر هر گرانقدر و عزیز
فی المثل دزدی که آید بر سر دری گران
پیکر مردار بی جانی نبیند زخم تیغ
ظالمان هم جان بجویند از تن آزادگان
ای بسا آزاده ای در کنج زندانی اسیر
هرزگان آزاد و از هر گونه آفت در امان
ساعتی چون گل به دنیا خوشتر آید ای امید
تا که با خواری بمانی مثل خاری جاودان
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
بهاران چون رسد بینی فراوان نور تکوین را
بسی نیلوفر و سوسن رسد گلزار رنگین را
مفرح می‌شود انسان اگر عطر از گلی بوید
شود شادان و خوش وقتی که بیند رنگ و آذین را
عجب رنگی عجب بویی چه گلرو های زیبایی
زبان از این‌چنین حسنی گشاید باب تحسین را
گلی اما نمی‌روید مگر همسایه با خاری
طبیعت بر تو می‌گوید چنین قانون و آیین را
بسی گل‌ها که در بستان نمی‌ارزد کسی چیند
به آن قیمت که آزارد خسی دستان گلچین را
تو هم گلرو بدان بی‌جا به حسن روی خود نازی
مگر بر خود نمی‌بینی به فردا خاک بالین را
بگو ای گل که را بخشی بهار حسن عمرت را
خزان چون آیدت دیگر نبینی یار دیرین را
که او هم فکر خود باشد در آن آشفته‌ بازاری
که بر سر بیند از هر سو تگرگی سرد و سنگین را
بهار سبز بستانت بود هنگام بیداری
چرا ای گل نمی‌سازی رها این خواب شیرین را ؟
خطا باشد که بلبل را بخوانی عاشق و شیدا
که پائیزی نمیرد چون که بیند مرگ نسرین را
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

پی نوشت

دیدگاه و پیام شما

از اینکه دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید، سپاسگزاریم.

نظر توسط محمد چاکرالحسینی

باسلم
خیلی عالی
درپناه خق

انشالله