گلایه از کم لطفی نگار

مقدمه

آخرین تغییرات:
توسط
نسخه چاپی شعر
مدتی باشد که با من بی وفایی می کنی
بی سبب از عاشقت میل جدایی می کنی
حال زارم را نمی پرسی در این ایام سخت
از چه مهرت را دریغ از این فدایی می کنی؟
بنده را کردی رها با مشکل عشقت ولی
از تمام مردمان مشکل گشایی می کنی
گوشه ای تنها منم مشتاق یک گلواژه ات
در چه جمعی با چه کس نغمه سرایی می کنی؟
کرده ای تسخیر دل پس جان و تن در دست توست
مثل شاهان بر دلم فرمانروایی می کنی
بی تو روحی بر تن سردم نمی ماند یقین
پس مدد فرما اگر کار خدایی می کنی‌‌‌....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

پی نوشت

.

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
جانا تو بیا که جز توام جانان نیست
دور از تو یقین درد مرا درمان نیست
این تشنه در این کویر سوزان چه کند
وقتی که مرا نشانی از باران نیست
در صورت تمایل با مراجعه به صفحه ی زیر چندین شعر عاشقانه در زمینه ی فراق و درد هجران را مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

.

دیدگاه و پیام شما

از اینکه دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید، سپاسگزاریم.

نظر توسط سروش

عالی بود

نظر توسط

سلام
ممنونم از لطف شما
سلامت باشید ان شاءالله
سروش عالی بود

نظر توسط محمد چاکرالحسینی

باسلام
حال زارم را نمی پرسی در این ایام سخت
با سراحت عرض کنم هر روزاز حالمان خبر دارد
و در بزنگاهای سخت کمکمان میکند ما بی توجه
هستیم خودم را عرض میکنم لیاقت دیدنش را ندارم
والا او با معشوقان عشق بازی میکند خدا لیاقت
دیدارش را عنایت فرماید التماس دعا دارم،،،،،،،،،،،