ابزارهای شیطان **

مقدمه

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
سر منشاء هر بدی فقط نادانی است
آن آفت و دردی که یقین شیطانی است
میزان کمال هر کسی دانش اوست
علم از درجات خاصه ی انسانی است
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آخرین تغییرات:
توسط
نسخه چاپی شعر
شبی شیطان ملعون را به خوابی
بدیدم با نخ و بند و طنابی
بپرسیدم که اینها دست تان چیست؟
به دوشت بار زنجیری گران چیست؟
بگفت اینها مرا ابزار کار است
برای صید خلق روزگار است
کشم با هر یک از اینها کسی را
حکیم و زاهد و خار و خسی را
بگفتم با کدامش می توانی
مرا دنبال خود هر سو کشانی؟
بگفت ای جان به قربانت دل افروز
که خود دنبال من آیی شب و روز
لذا بر چون تویی کی بوده لازم
برای صید قلبش این لوازم؟
خدا خیرت دهد ای یار جانی
که دائم خود به دنبالم دوانی....
یقین شیطان بلای اهل دین است
چنان سد در مسیر مومنین است
و الا هر کسی در راه حق نیست ،
برایش در عبودیت رمق نیست ،
چه لازم تا که ابلیسی بیاید
بر او راه ضلالت را گشاید؟
لذا شیطان کسی را در کمین است
که دائم عاملی بر حکم دین است
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
سروده ی ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

پی نوشت

.

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ای دل تو مرا به میل شیطان مفروش
بر هر بدلی گوهر ایمان مفروش
گنجی که تو را امانت از سوی خداست 
بر خار و خسی حقیر و ارزان مفروش


☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

کبر و طمع و حسد که در انسان است
اسباب و اساس و اصل هر عصیان است
با این سه ؛ جحیم و نار و دوزخ بر پاست
چون این سه ؛ صفات پیرو شیطان است
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
جوانی در معرض امتحان
یوسف وار
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آنچه که گویم به تو افسانه نیست
پس تو بپرسی پسر قصه کیست؟
گرچه نه یوسف بُوَد آن کس ؛ ولی
شیعه بُوَد، شیعه ی آل علی
شُهرت او « ایزدی» و ایزدی است
هر که به هر فتنه به دور از بدی است
او که به پاکی بُت نفسش شکست،
ارزش کارش نه کم از یوسف است
او به تو گوید که توان شیعه بود
مثلِ نبی کارِ بزرگی نمود....
در صورت تمایل متن کامل ماجرا را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
لذتی که در ترک گناه است
* قطعا در انجام آن نیست *
به یک ساعت که لذت با گناه است
به عمری حاصلش اندوه و آه است
ولی دوری از  آن در لحظه ای سخت
جزایش تا ابد احساس جاه است
در صورت تمایل دیگر اشعار کوتاه اجتماعی را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
مواجهه ی عابدی با زنی زیبا رو
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
چون که در آن معرکه زن پا نهاد
عابد بیچاره دل و دین بداد
پس متحير شد از آن حُسنِ رو
واله شد از ديدن اندامِ او
چهره قشنگ و قدِ او سَروِ ناز
هيكل خوش تيپ و رخش دلنواز
قد بلندش صد و هشتاد و پنج
وزن بدن صد كيلو مانند گنج
با چه زبان بنده کنم وصف پوست ؟
برف زمستان خجل از رنگِ اوست
دامن كوتاه و لطافت عیان
وسوسه‌ ها مي‌كند آن ساق و ران
سينه ی او مثل دو كوهي عظيم
دامنه پوشیده ی برفی به نیم
موي بلندش همه پُر پيچ و خم
عابد ما را شده اين هَمّ و غم.....
در صورت تمایل متن کامل این موضوع را در صفحه ی زیر مطالعه فرمائید
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

دیدگاه و پیام شما

از اینکه دیدگاه خود را به اشتراک می‌گذارید، سپاسگزاریم.

نظر توسط

بسم للاه رحمان رحیم

شیطان یعنی چه ؟ شیطان ! کدام شیطان ؟؟